HOTEL69

ساخت وبلاگ

بعد از اتفاقی که واسه سامی افتاد دیگه دل و دماغ هیچی رو ندارم. خدایا چرا انقدر تنهام؟ چرا انقد امتحانم میکنی؟ جواب چی رو دارم پس میدم؟ HOTEL69...
ما را در سایت HOTEL69 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dhotel690 بازدید : 83 تاريخ : دوشنبه 3 بهمن 1401 ساعت: 13:25

سلام

من یوزرنیم هستم

پسورد اینجا رو به داروین دادم و قرار شد هروقت خودش حوصله داشت بیاد راجب این تابستونی که گذشت توضیح بده

فقط بگم حالش بد نیس و روند درمانش خوب پیش میره

و گله کنم از کسایی که امدن توی وبلاگ من و با داد و دعوا و شکایت سراغ داروین رو گرفتن

به هر حال من وظیفه ندارم به کسی جواب پس بدم و کسی هم حق نداره هرجور دوست داشت با من صحبت کنه

پسوردش رو هم قراره عوض کنه و من دیگه نمیتونم اینجا پست بذارم و هر کامنتی که برای این پست میذارید رو خودش میخونه.

HOTEL69...
ما را در سایت HOTEL69 دنبال می کنید

برچسب : شروع دوباره,شروع دوباره زندگی,شروع دوباره بعد از خیانت,شروع دوباره یک رابطه,شروع دوباره عشق,شروع دوباره بدنسازی,شروع دوباره من,شروع دوباره بازی clash of clans,شروع دوباره درس خواندن,شروع دوباره برای کنکور, نویسنده : dhotel690 بازدید : 10 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:00

شب رو نتونستم راحت بخوابم و انقدر استرس داشتم که تا به خودم امدم دیدم ساعت داره 5 رو نشون میده. فایده نداشت. بلند شدم و شروع کردم به لباس پوشیدن و چون میدونستم هنوز خیلی زوده تا جایی که میشد صبحانه خوردنم رو کش دادم ولی بازم از خونه که زدم بیرون هنوز آفتابش بی رمق بود. رانندگی واسم ممنوعه و واس همین مجبور شدم با تاکسی برم. تو یه دنیای دیگه بودم انگار، وقتی ماشین نگه داشت و چشمم اول افتاد به سردر و بعد هم به تابلویی که اسم دانشگاه رو روش نوشته بودن. پیاده شدم. سرذم بود. سرم پایین بود و آروم قدم برمیداشتم انگار دارم رو زمین دنبال یه چیزی میگشتم. رفتم انفورمات HOTEL69...ادامه مطلب
ما را در سایت HOTEL69 دنبال می کنید

برچسب : همه ترسم اینه بره بگذره,مثل آخرین روز شهریور همه ترسم اینه بره بگذره,مثل آخرین روز شهریوره همه ترسم اینه بره بگذره, نویسنده : dhotel690 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:00

دلم انقدررررر گرفته که با هیچی وا نمیشه. انقدر دلم پُره که با هیچی خالی نمیشم. چه بلایی داره سرم میاد؟ این بی‌قراریا کی تمدم میشن؟ آخرین باری که حالم خوب بود یادم نیست... من برای این دنیا ساخته نشدم. انگار اینجا جای من نیست. دارم از درون دررررررد میکشم و هیچی آرومم نمیکنم. تا حالا احساس تنهایی کردی؟ تو بی‌کسی دست و پا زدی؟ تا حالا شده فکر کنی هر نفسی که میکشی یه انتقام‌ئه که زندگی‌ت داره ازت میگیره؟ HOTEL69...ادامه مطلب
ما را در سایت HOTEL69 دنبال می کنید

برچسب : رمان یک شب غم انگیز, نویسنده : dhotel690 بازدید : 14 تاريخ : چهارشنبه 21 مهر 1395 ساعت: 15:00